قدس آنلاین- نقش تبلیغات در فرهنگسازی موضوعی نیست که بیان آن تازگی داشته باشد. این فرهنگسازی ممکن است مثبت یا منفی باشد. مثلاً بمباران تبلیغاتی چیپس و پفک نمکی در یک دوره چند ساله در رسانه ملی موجب شد در فاصلهای نه چندان طولانی، مردم بشدت نسبت به مصرف چیپس و پفک متمایل شوند و کار به جایی رسید که در مصرف این خوراکیهای مضر دچار زیادهروی شدند.
پیامد این ماجرا، نسلی از کودکان چیپس و پفک خور بود که اکنون باید نگران آینده آنها باشیم و وزارت بهداشت و مسئولان آن مجبورند هر از چندی هشدار بدهند که مصرف این خوراکیهای مضر، سلامت و آینده کودکان ایرانی را تهدید میکند.
ولی چه کسی میتواند بپذیرد که هشدارهای دیرهنگام وزارت بهداشت به اندازه تبلیغات سرسامآور این شِبهخوراکیها در سالهای گذشته مؤثر است؟ البته باید برای همین هشدارهای دیرهنگام هم که بخشی از وظایف حیاتی وزارت بهداشت است تشکر کرد؛ اماای کاش به این مسئله مهم توجه کنیم که وقتی بر اثر «تبلیغات»، یک موضوع در فرهنگ ما نفوذ میکند و سپس تبدیل به یک هنجار میشود و به دنبال آن جزئی از فرهنگ میشود، دیگر براحتی نمیشود با آن مقابله کرد.
در نقطه مقابل، تبلیغات خوب و سازنده هم هست. همان چیزی که دلیل اصلی نوشتن این یادداشت است. ماجرایی که نویسنده را بر سر شوق آورد و به این باور عینی رساند که «تبلیغات» واقعاً و جداً مؤثر است.
چند شب پیش برای خرید یکی دو قلم نوشتافزار از جمله مداد رنگی همراه با دختر کوچکم به فروشگاه نوشتافزار رفتیم. از فروشنده خواستم چند مدل مداد رنگی را با قیمتهایش برایمان معرفی کند و او هم دو مدل خارجی را معرفی کرد و گفت یک مداد رنگی ایرانی هم داریم که جنسش قابل قبول است هر چند کیفیت خارجیها را ندارد.
گفتم، به نظر من خرید کالای ایرانی بهتر است. بلافاصله دختر کوچولوی من گفت: «باباجون، یا شاسین ایران!» با تعجب به او نگاه کردم چون مطمئن بودم زبان آذری بلد نیست؛ اما بلافاصله یاد تبلیغات این روزهای تلویزیون افتادم که در یک کلیپ داستانی کوتاه، استفاده از نوشتافزار ایرانی را تبلیغ میکند. در این کلیپ، کودکان به سراغ فروشنده میروند و درخواست نوشتافزار ایرانی میکنند و او که تنها نوشتافزار خارجی دارد، سرانجام مجبور میشود محصولات ایرانی را هم برای مشتریانش بیاورد.
با لبخندی بر لب و در حالی که دخترم را تحسین میکردم، مدادرنگی ایرانی را که قیمت مناسبی هم داشت خریدم. در راه بازگشت به خانه، مرتب این جمله در ذهنم زنگ میزد که «یاشاسین ایران!» و به این فکر میکردم که اگر این تبلیغات و فرهنگسازی را زودتر از اینها شروع کرده بودیم امروز، هم کالاهای ایرانی باکیفیتتری داشتیم و هم کارگران ایرانی بیشتری بر سر کار بودند و هم بسیاری از مشکلات اقتصادی دیگر را نداشتیم.
نظر شما